WTH

:)

WTH

:)

شرح حال از خودم+استعدادیابی(چ عنوان مزخرفی)

هلّّّوووو


ببین کی اومده بعده قرنی!

چطور مطورین؟


شرح احوال خودم با اندکی چاشنیه غر غر و  پند و اندرز:


غرق شدم تو امتحان..درسته ک ی سره نمیخونم و بیشتر وقتم ب بطالت میگذره و سر ب هوا گری ولی بازم ب همونم راضی نیستم..هر امتحانی رو ب زووور میخونم و ب خودم میگم امتحان بعدی برام بیشتر جذابه و اونو بهتر میخونم..ولی وقتی ب امتحان بعدی میرسم از اونم متنفرم..ینی واقعا ی دونه مبحثم نیس ک من بش علاقه داشته باشمو موقع خوندن باش عشق کنم...درسته ک با همه ی اینا نتیجه هامم خوب میشه ولی بازم من هیچ رغبت و علاقه ای برام ایجاد نمیشه..دوازده سال تو مدرسه گذروندیم ب درس..الانم چارسال میگذرونیم برای لیسانس..دریغ از ذره ای چیز ک یاد گرفته باشم یا یادم مونده باشه یا حداقل برام خوندنش جذاب باشه...فقط هی رفتم و اومدم تا الان ب این سن.فقط هیییی گذروندم...

چقدر خوبه ک تفریح آدم،چیزیکه باهاش عشق میکنه، شغل آدم باشه... :/

کاش منم استعدادمو پیدا کرده بودم ..از کجا معلوم..ممکن بود من تو موسیقی استعداد داشتم یا توی یه رشته ی ورزشی،یا رشته های مهندسی...منتهی از اونجاییکه استعداد و علاقم رو پیدا نکردم الان محکومم ب انجام کاری ک دوسش ندارم و صرفا دارم بخاطر دیگران انجامش میدم ینی درس و درس و درس.

نمیگم درسو دوست ندارم..ولی از اینکه همه ی زندگیم شده درس و این امتحانای لعنتی و مداوم ک وقت برای چیز دیگه ای نمیذارن متنفرم...ب من باشه ک میگم درس خوندن فقط در حد تفریحی و بی فشار...هروقت عشقت کشید دوتا صفحه بخونی...نه مث الانم ک هفته ای دو سه تا امتحان سخت دارم ک خودمو بکشمم اخرش ی نمره ی قابل قبول میارم و تهش هیچی ب هیچی...اصن انقد ما شونزده سال از عمرمونو درس خوندیم کجای دنیارو گرفتیم ها؟چ گلی ب سر خودمونو خونوادمون زدیم؟ک حالا همه انتظار دارن از این راه ب چیزی برسیم؟.

حتی ب نقطه ای میرسه تفکراتم از درس ک میگم ما،من،قربانی تفکرات پدر مادرامون شدیم و بدعت مسخره ای ک تو جامعه ایجاد شد...پدر مادرامون  چون خودشون همش کار کردن حالا آرزو دارن بچه شون درس بخونه و ی چیزی بشه،،همچین موجی تو جامعه راه میوفته و همه ی بچه ها با همچین طرز تفکری ب اضافه ی یه کم چاشنیه  چشمو هم چشمی،مثل گوسفند (بلانسبت شماها) میریزیم تو دانشگاه بدون اینکه ب این فکر کنیم ک اصن شاید من والیبالیست ،خیاط یا طراح موفقی میشم و تو درس استعدادی ندارم و با درس بجایی نمیرسم...

اینه ک هممون اونجایی قرار میگیریم ک جامون نیست...اینه ک هر روز با کلی اخم و تخم از خواب بلند میشیم و روزمون رو شروع میکنیم با کسلی و بی شوق، تا بریم ب کار روز مرّه مون بپردازیم ک دوسش نداریم و اینجوری کل عمرمونو ب فنا میدیم تهشم هیچی ب هیچی...

این درس خوندن و با درس بجایی رسیدن مال همون دوران پدر مادرا و تازه یه نسل قبلشونه،ک اون زمان کسی درس نمیخوند و همه کار میکردن و حتی عقل و ذهنشون هم سمت درس نمیرفت،خب اون موقع اگ کسی درس میخوند میشد یکی مثل پروفسور حسابی،یا پروفسور سمیعی یا حتی استادای دانشگاهای معتبری ک اسم و رسم دارن الان...نه توی زمان ما ک "همه" درس میخوندن تا از راه درس به جایی برسن!همه م ب جایی نمیرسیم !(انشالله ک شما میرسید!)

البته ک الان فکر میکنم از اون حالتی ک بچه ها نسبت ب درس داشتن و برای ورود ب دانشگاهه خوب ب خودشون فشار میاوردن،کم شده،ینی انقد حالا بچه ها شر و شور شدن ک دگ درس براشون مهم نیس...

نمیدونم کیا و با چ سن هایی الان این مطلبو میخونن اما اگ هنوز مدرسه ای هستید سعی کنید هرجور شده استعدادتونو پیدا کنین،خودتونو تو حصار درس محدود نکنین،فکر نکنین درس خوندن و دانشگاه رفتن همه چیزه و بخاطرش  باید از کارای دیگه بزنین...علاقه تون رو،استعدادتونو رو کشف کنید ک اگ کاریو تو زندگی با علاقه و عشق نسبت بهش انجام بدین خیییلی بهتره تا یه کاری ک شما براش ساخته نشدین و از انجامش لذت نمیبرین و صرفا بخاطر حرف و نظر دیگران  یه آینده ای ک میتونه شیرین باشه رو تلخ کنید...چ بسا بعد از پیدا کردن استعداد حقیقی تون،بشکل معجزه آسایی موفق بشین توش،مثلا همین سردار آزمون (فوتبالیست) مگ چند سالشه؟؟سنی نداره،ولی استعدادشو توی فوتبال کشفیدن الان هم تو جام جهانی تیم خودمون بازی میکنه،هم بغیر جام جهانی برای تیم های خارجی بازی میکنه و با این سنش هم معروفه هم مقبوله هم پول خوبی درمیاره،همه ی موفقیتش هم بخاطر کشف درست استعدادش بوده...

من  نمیگم صرفا بخاطر پدر مادرم درس خوندنو انتخاب کردم،چون اونا منو مجبور نمیکنن ب کاری،ولی خب در کنارش آرزو و خواسته شون از من درس بود و هست،،این خودم بودم ک حالیم نبود ک بهتره  یه فن و کار اساسی رو یاد بگیرم ینی ضرورتشو نمیفهمیدم و فکرایی ک الان میکنم رو قبلا نمیکردم..من از بین همه ی کلاسایی ک توشون ناخونک زدم و ادامه ندادمشون،،فقط زبانم بود ک تا تهش ادامه دادم اونم ب لطف مامان بابام، همیشه نقش زبان برام پررنگ بوده و ب دردم خورده و پیشنهاد میکنم حتما حتما حتما با توصیه ی اکید،زبانتون رو قوی کنید...


خلاصه ک همه ی ما استعدادای منحصر ب خودمونو داریم و با کشف و پرورش درست شون، راه واقعی زندگیمون،ک براش ساخته شدیم و ازش لذت میبریم رو میتونیم پیدا کنیم..


بزن کف قشنگه رو برا حاج اقااااا..ن ببخشید منظورم خودم بود :/


خب کم کم از منبر بیام پایین،ختم جلسه،والسّلام.

یکی ی لیوان آب  بده من چوب شدم.


بقول این خارجکیا : پی.اس اول:

دلم ی تغییر جدید میخواد


پی.اس دوم:

تبریک عید سال نو رو نیومدم بگم،الان بجا میارم:عیدتوننن مبااااااارک،سال قچنگ و خوشگل و پر از سلامتی و اتفاقای مثبت و شیرین و خوبی داشته باشین!


پی.اس سوم:

مثل همیشه،،هستم ولی خستم آپ نمیکنم زیاد :) سعی میکنم بیاماااا ،،ولی نمیشه انگار!


پی.اس چهارم:نمیدونم چرا نمیتونم نوشته هامو رنگشو عوض کنم،شاید چون کرومو اپدیت کردم؟! آی دونت نوو...


گوووووود نااایت!

نظرات 3 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 10:12 ب.ظ http://www.fala.blogsky.com

دوستان و همراهان فرهیخته
خوشحال خواهیم شد که در طرح "هر دو هفته یک کتاب" شرکت کنید تا در کنار یکدیگر کتاب بخوانیم و از نظراتِ هم بهره مند شویم و بر دانش و آگاهی مان بیفزاییم.



++ جزئیات طرح:

٭هر دو هفته یک کتاب خوانده می شود و در انتها نظرات خوانندگان درباره ی آن به اشتراک گذاشته می شود.

٭ ترکیب کتاب ها به طور عمده به ادبیات داستانی می پردازد؛ رمان و مجموعه داستان های کوتاه از ادبیات ایران و جهان.

٭ در مراحل نخست، کتاب ها از پیش انتخاب شده اند و در مراحل بعد، نظرات دوستان در انتخاب عنوان های کتاب ها لحاظ خواهد شد.

بدیهی ست که در همه حال، نظرات همراهان فرهیخته را پذیرا خواهیم بود و در ادامه، از آن ها استفاده خواهیم کرد.

٭ شروع این طرح با معرفی نخستین کتاب، از روزیکشنبه سوم تیرماه خواهد بود.

٭ کتاب های تیرماه به ترتیب "اعتماد" (آریل دورفمن) و"سمفونی مردگان" (عباس معروفی) می باشند.



++ پی نوشت ها:

٭ در صورت تداوم این طرح، امکان پرداختن به دیگر حوزه های ادبی نیز فراهم خواهد بود.

٭ بازه ی زمانی دو هفته از آن رو انتخاب شده است تا امکان مطالعه برای همه ی دوستان فراهم باشد.

٭ بدیهی ست که ممکن است کتاب در نظر گرفته شده پیش تر توسط برخی از دوستان مطالعه شده باشد؛ در هرحال، نظرات این دوستان در پایان دوهفته، مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

٭ هدف از این طرح، گسترش فرهنگ مطالعه است و الزامی برای نظر دادن درباره ی کتاب مورد نظر نیست.

٭ در صورتی که درباره ی این طرح نظری شخصی دارید، لطفا نظر خود را با عنوان "خصوصی" در بخش نظرات بیاورید. در غیر این صورت، نظر عمومی تلقی شده و در معرض دید همه ی مخاطبان قرار خواهد گرفت.



++ راه های ارتباطی:

برای این طرح، یک وبلاگ اختصاصی با عنوان "هر دو هفته یک کتاب" به آدرس زیر در نظر گرفته شده است:

http://2book.blogfa.com

علاوه بر این وبلاگ، در صورت نیاز می توانید از راه های زیر درباره ی این طرح تبادل نظر کنید:

ایمیل: ismaeil.babaei@gmail.com

تلگرام: Ebabaei@

لطفا با به اشتراک گذاری این پیام، در گسترش این طرح همیاری کنید.

پیشاپیش از همراهی همه ی دوستان سپاسگزارم.

#هردوهفته_یک_کتاب

امین اتاقک یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:26 ب.ظ http://otaghak.blogsky.com

کی اومده؟؟

عه مستشار توییییی؟؟

سلام لولو. اوضاع احوال چطوره؟ میزونه ردیفی؟

یلداتم مبارک باشه

ماشالا مث این خانم جلسه ایا چقد حرف زدی

میدونی حکایت ما و درس خوندن مثل اونایی میمونه که ازدواج میکنن بعد میان میگن خریت نکنی ازدواج کنیا

به شخصه اون قسمت خانوادش رو خیلی قبول دارم و حالا درسته که گفتی اونا مارو مجبور به کاری نمیکنن ولی به نظر من دقیقا اونا مارو مجبور کردن با طرز تفکر، عقاید و نوع زندگی ای که اونا داشتن و خب این خیلی وقتا ناخواسته بوده ها یعنی از روی خیرخواهی بوده.

خلاصه اینکه به قول اصفهونیا طووووری نی

فک کن رفتی دنبال استعدادت بعد یهو دیدی فقط تو مونجوخ دوزی استعداد داری

بچسب همین درسو فعلا

هلّوو هلّّوو!

نه من عمه ی مستشارم

اره اره خودم کف کردم ناموسا انقد حرف زدم

نه دیگههه گفتم"خونواده ی خودم" منو مجبور نکردن،ولی بلی ناخوداگاه تحت تاثیر طرزفکرشون ادم قرار میگیره و همین کار دستمان داده است

اره طوووووووری نیی

مگه مونجوخخخ چشهههه؟؟ اونروز ک با همین مونجوخخ دوزی میلیاردر شدم میام میگم بت

درس

ناقلا هستیاااا ولی رو نمیکنیی

امین اتاقک چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:26 ب.ظ http://otaghak.blogsky.com

والا ما میلیاردر مونجوخی ندیدم تاحالا

حالا شما پولدار شو ما که بخیل نیستیم. پنجاه پنجاه میخوریم میره دیگه

من خیلی هم باقلا هستم قل قل قل


برو درس میخون مگو چیست درس که سرمایه ی بدبختیست درس

والا بوخودا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد