WTH

:)

WTH

:)

تمایل به حفظ وضعیت.

....

...

..

.

چه سلامی..چه علیکی..


هوم..از کجا بگم... امشب اخرین شبیه ک خونمونم...از جمعه باید برم تهران...فردا شب دگ خونه خودمون،توی تخت خودم نمیخوابم...و اصلا حس خوبی نیست.

قبل از اینکه انقدر همه چیز واقعی و عملی بشه،خیلی هارت و پورت میکردم ک چه اشکالی داره آدم مستقل شه..دور از خونه و خانواده باشه...خودش کاراشو بکنه...ولی دقیقا الان ته ته دلم میفهمم از سر دل سیری شعار میدادم...

انگار از دایره ی امن خودم ک همه چیز برام فراهم بوده و راحت بودم و فقط گاهی از بیکاری مینالیدم،دارم خارج میشم و قطعا حس خطر میکنم...

حالا چیزی بروز نمیدماا...ولی میدونم یهو یجا وقتی تنها شدم می پوکم...

قبلنم یه ترم دانشگاه یجای دور بودم..ولی این با اون فرق داره...اون حداقل صبحانه ناهار شامم فراهم بود...با بچه ها یکی بودیم...

ولی این خودمم و خودم...از ریز و درشت احتیاجاتمو باید خودم برم تهیه کنم...دگ مامان و بابایی نیستن ک لب تر کنم برام هر چیزیو مهیّا کنن...و این می ترسونتم...اینکه هیچ جای تکیه ای نداشته باشم...

کلا حس خوبی ندارم...نه اینکه از این بچه ها ی سوسول وابسته باشم...فقط چون آدم ریسک پذیری نیستم و طبق نظریه نیوتون،دوست دارم وضعیتی  ک دارمو حفظ کنم و تمایلی به تغییر وضعیت ندارم ،همچین حسی دارم...البته نیوتون نظریه ش مال اجسامه...و مشکل اینجاس ک من آدمم...


ولی خب هر که فیل خواهد جور هندوستان کشد.


قطعا پوینتای مثبتش خیلی خیلی زیادتره این جدا شدن و بخصوص اینکه تهرانه و دسترسی ب هرچیزی بهتره،و خب خودمم همیشه ازینکه اینجام غر میزدم...ولی خب بصورت موقت،تاکید میکنم موقت،دلم هپی نیست...



البته امیدوارم ک حسم موقت و محدود ب الان باشه...


:((


پانوشت:میدونم اون طاووسه...ولی دلم خواست بگم فیل...:((