WTH

:)

WTH

:)

خود یا ناخود.

فک کنم دم مرز دیوونگی باشم.نمیدونم چی درسته چی غلط....اینکاری ک میکنم تو چارچوب کارای من نیست و نبوده...دارم احمق میشم اونم با اراده و آگاهی خودم...خدایا خودت حفظم کن...من نمیفهمم...اگ بده ک تمام، هرچند ک با داغون شدن خودم همراهه..اگرم خوبه ک هیچی...


فقط اینکه عایا این ارامش ناشی،مال قبل طوفان بودنشه؟؟



چرا نمیتونم مث بقیه این چیزا رو بپذیرم ؟؟؟و برام آیندش مهم نباشه...؟؟

علی رغم اینکه ادم چارچوب مداری ام،در چنین شرایطی از خودمو و قانونام بدم میاد...چون عمل کردن طبقشون مساوی عدم لذت و شاد بودنه و شکستنشون برابر با شکستن هنجار های نهادینه درونیم و دوگانگی....تف ب این احتیاط و تدبیر و آینده نگری ...کاش منم مث اکثر جوونا احمق و بی خیال بودم...

نظرات 1 + ارسال نظر
امین اتاقک یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 09:13 ب.ظ

چقد بزرگ شدی

آخرین باری که دیده بودمت نهایت چهارچوبت، خط کشی های اینور اونور دفتر مشقت بود لولکی

بشکن جانم بشکن.. زندونی نکن خودتو

هاو...میبینی یهو چقد گنده شدم..شعت‌...

بشکن بشکنه...حاجی نمیشه..نمیتونم..قفلم اصن...و بشدت اصبابم خورده از این قضیه ی منقبض بودن ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد