هر سری ک میرم بیرون با کسی و میبینم نمیتونم مث طرفای مقابل باز بشم و راحت باشم،خودمو سرزنش میکنم....خب من شخصیتم آرومه،رودربایستی ام زیاد دارم...بعد وقتی توی جمعی قرار میگیرم ک غریبه ن و پر سر و صدا و انرژی،من بیشتر و بیشتر تحلیل میرم...نه تنها حرف دونم کلا دگ قفل میکنه بلکه انرژیم هم بخاطر صداهای بلند تموم میشه...بعد ب چشم اون جمع میشم یه ادم کاملا غیر اجتماعی ک جز لبخند زدن و گاها تایید حرفا ،عکس العمل خاص دیگه ای نشون نمیده...
درصورتیکه من اگ ب کسی شناخت داشته باشم یا باهاش صمیمی باشم کلا شخصیتم متفاوت از بالاست...
نمیدونم مشکل دارم یا ن...
این برمیگرده به زمانی که به ما میگفتن ساکت
حرف نزن
ادم جایی که بزرگتر هست حرف نمیزنه
یا علتش اینه که نظریات اونا چیزی غیر از نظریات ماست و ما حوصله نقد و اثبات اونا را نداریم و دوس نداریم معرکه و بحث و جدل راه بیندازیم
گزینه اول ک نه.دگ اون دوران گذشته..
دومی ام درسته ،منم خیلی وقتا از بحث بیهوده کنار میکشم...
ولی شرایطی ک من منظورم بود هیچکدوم اینا نبود..
گروه اجتماعی مناسب خوذتان را پیدا کنید
پرنده با پرنده
ماهی با ماهی
چشم
ادم لازم نیست همیشه و همه جا حرف بزنه.گاهی سکوت خودش یه نوع حرف زدنه
Sokoote bish az had neshun dahandeye yakhchal boodane adame va hichkas khoshesh nemiad
کم گوی و گزیده گوی چون در که ایزد در بیابانت دهد باز
میگما اونوقتا که بودیم علاوه بر اینکه کسی پاس نمیداشت که هستیم، تو سالی ماهی یه پست هم نمیزاشتی حالا چند ماه نبودم اندازه چند سال پست گذاشتیا
خب مشخصه که مشکل داری دیگه این که پرسیدن نداشت اصن کی مشکل نداره. دوشواری؟! شوما اونو نیشون بیده به من
از خلوتی اینجا استفاده کردم برا تخلیه ی روحی روانی...
اهای،اصن مشکل تویی دگ...رفته نزدیک یه سال پشت سرشم نیگا نکرده بعد توقع داره یدونه پست ببینه فقط...نچ نچ نچ...خجالت بکش..برو تو اتاقت درو ببند بشین ب کارای زشتت فکر کن بلکه متنبه بشی...البته ک بعید میدونم...