WTH

:)

WTH

:)

Hello Aleykom


حالتون خوبه؟

من خوبم و در حال گذراندن تابستان!چقدم زود میگذره

هیچ گونه حرفی ندارم ک بنویسم.فقط گفتم مردادم ی آپ بکنم و تمااااام.

یک هفته شمال بودیم،انزلی آستارا،ماسوله،رشت،و سپس برگشت!

هوا بس ناجوانمردانه گرم بود شمال،

ماسوله هم ک رسما شده دزد بازار،،قبل از ورود ب ماسوله ی ایستگاه گذاشتن و از هرماشینی پول میگیرن،،بعد از ورود ب خوده ماسوله جلوی راهو ی مشت ادم بستن و نمیزارن ماشینو ببری بالا تا ی جایی گیر بیاری مگر اینکه همونجا با یکی طی کنی بری خونش و اون ادمم رسما جیب ادمو میچاپه،،کرایه ها از شبی دویست پنجاه ب بالا بود!!پوله ی هتل خوبه! حالا چی هستن این خونه های داغون ی اتاق ی حموم دسشویی و بس،تازه کلّی هم باید هرچی وسیله داری کشون کشون تا اون بالا ببری

بعد چقدرررررر شلوغ،اصن ی وضع عجیبی...متر ب مترش ادمه و ماشین...من نمیدونم چی داره اخه...هیچ چیزه خاصّیم نیستاا،،خوبه ادم ی بار ببینه ولی این دزد بازاری ک اینا راه انداختن....مردم بابت ی تفریح ساده م باید دگ پول بدن...ی بزرگ مردی بود میگفت: این آ..خ...و...ندا کاری در آینده ب این مردم خواهند کرد ک برای نفس کشیدنم باید پول بدن..

دقیقا همین حرفو یکی از اون نگهبانایی ک جلوی ماشینارو میگرفت تا نرن بالا زد!یکی داشت  ا...ع.تر.ا...ض میکرد ک چ وضعشه چرا انقدر گوشه ب گوشه پول میگیرین؟! اونم گفت اینجا نفس بکشی باید پول بدی!!!

بحثه پولش نیس حرفه اینه ک  ما مردم هستیم ک اجازه میدیم ..،،فکر نمی کنیم!

یکی از اقوام انگلیسه،میگفت چند سال پیش،کرایه ی اتوبوس های انگلیسو پنجاه سنت زیاد کردن،،مردم انقدر ا..ع...تر...اض کردن و اتوبوس سوار نشدن ک اتوبوسرانی دوباره کرایه رو همون میزان قبل کرد! 

پنجاه سنت خیلی خیلی ناچیزه ولی مردمش برای اینکه بزرگتر از اینا پیش نیاد محکم پشته هم می ایستن و مقابله می کنن.

درست مثل ما! :)

بیخیال.

⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙

دوباره دارم کتابای هری پاترم رو میخونم.من بطرز شگفت آوری عاشق هری پاترم.عشقم بهش رو توی کلمات نمیتونم توصیف کنم پسسس بیخیال میشم.

فک میکنم چهار پنج سال بود ک کتابارو نخونده بودم،،قبل از اون،هر کتابش رو شش هفت بار،یا شایدم بیشتر خوندم،فیلمهاش ک دگ هیچییی،،هرکدومو بالغ بر صد بار شاید دیده باشم،،ببین،هرررر روز من هری پاتر می دیدم،. ،یه  جور سندرم هری پاتر،،یا اعتیاد ب هری پاتر داشتم،ب حدی ک مامان و خواهر گرام میگفتن دیوونه شده! اصلا انگلیسی رو ب عشق و انگیزه ی هری پاتر یاد گرفتم...بعدش دیگه درسام سنگین شد و رفتم توی دوران کنکور و دور موندم از هری پاتر،الان دوباره کتاباشو دست گرفتم...لامصّب اعتیاد اوره...الان ک دارم مینویسم درباره ش،،توی مغزم غیلی ویلیه و حس بس شادی دارم...در اینّّّ حدّّ!!

دیده نشده من ب چیزی اینقدددد علاقه نشون بدم!



#harrypotterforever


⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙⊙

برای تابستون برنامه هااا داشتم!ولی الان می بینم تابستون فقط برای استراحته.اگ بخوام تابستونم مث دوران تحصیلی هی ب کار و کلاس و ... باشم ک پس کی استراحت کنم؟!؟


ولی نمیدونم چرا هی حس میکنم این تابستونای اخیر اونجور ک قبلا بود نیست...اون حس ارامش...نیست.


حافظ بهم ی چیزی گفته ک تا اخر سال 96 اتفاق میوفته،،ولی من اصلاا حتی بهش فکر نمیکنم و وقتی هم فکر میکنم می ترسم و نمیدونم چطوری باید از پسش بر بیام یا حتی اصلا من آدم این کار هستم یا ن...نمیخوام یجورایی قبول کنم... :( حتی نمیدونم خوبه یا بد.


اصلا هم حرف نداشتم بنویسم¡¡ 


بای بای!